کد مطلب:140465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

شهادت عبدالله بن الحسن المجتبی
مرحوم صدر قزوینی در حدائق می فرماید:

شك و شبهه ای نیست در اینكه امام حسن علیه السلام دو پسر بنام عبدالله داشتند: یكی عبدالله الاكبر و دیگر عبدالله الاصغر، مادر یكی ام اسحق بنت طلحه است و مادر دیگری ام ولد بوده و هر دو برادر در كربلا شهید شده اند و مورخین نوشته اند:


حضرت مجتبی علیه السلام پانزده پسر و هفت دختر داشته كه اسامی پسران از این قرار است:

1- حسن بن حسن علیه السلام 2- زید بن حسن علیه السلام 3- عمرو بن حسن علیه السلام 4- حسین بن حسن علیه السلام 5- عبدالله بن حسن علیه السلام 6- عبدالرحمن بن حسن علیه السلام 7- عبدالله بن حسن علیه السلام 8- اسماعیل بن حسن علیه السلام 9- محمد بن حسن علیه السلام 10- یعقوب بن حسن علیه السلام 11- جعفر بن حسن علیه السلام 12- طلحة بن حسن علیه السلام 13- حمزة بن حسن علیه السلام 14- ابوبكر بن حسن علیه السلام 15- قاسم بن حسن علیه السلام.

و نسل امام مجتبی علیه السلام تنها از حسن بن حسن و زید بن حسن باقی مانده است

و اما شهادت عبدالله الاصغر:

در زمان شهادت وی میان ارباب مقاتل اختلاف است:

بعضی در اثناء مقاتله اولی حضرت ذكر كرده اند و برخی در مقاتله دوم آنرا آورده اند، جماعتی در حال ركوب و سواره بودن حضرت دانسته اند و گروهی در حال سقوط آن جناب گفته اند.

امیر محمد در روضة الصفاء و طبری در تاریخ خود می نویسند: بعد از آنكه حضرت در اثناء مقاتله تیر به اسبش خورد و از پای درآمد در میدان حرب پیاده ایستاده مستعد مناجزه [1] بود و با آنكه پیاده بود كسی جرئت نداشت پیش بیاید و حال آنكه حضرت در غایت ضعف و نهایت عطش بود در این حال عبدالله خردسال بیرون آمد و بعد شهادت وی را نقل می نمایند.

شیخ طریحی در منتخب شهادت عبدالله را قبل از مقاتله نقل می نماید و می فرماید:

ودع اهله و اولاده وداع مفارق لا یعود و كان عبدالله بن الحسن الزكی واقفا بازاء الخیمة هو یسمع وداع الحسین علیه السلام فخرج فی اثره و یبكی و یقول و الله لا


افارق الخ یعنی چون امام علیه السلام اهالی خیام و مخدرات محترمه را وداع كرد و با اولاد و دختران خود خداحافظی نمود كه دیگر برنگردد عبدالله یتیم امام حسن علیه السلام فرمایشات عمو را می شنید كه می فرمود: ای بانوان دیگر مرا نمی بینید و نیز صوت مرا نمی شنوید زیرا می روم و دیگر بر نمی گردم.

عبدالله از عقب سر عمو روانه شد و می گریست و نیز گریان گریان می گفت: بخدا قسم من از عموی خود جدا نمی شوم، عموجان هر كجا كه می روی مرا همراه ببر، پدر كه ندارم، عمویم كه رفت من چه كنم و از عمو جدا نشد تا كشته شد.

البته اكثر از اهل خبر و اثر واقعه شهادت عبدالله را در حال مجاهده امام نقل می كنند نه در حال افتادن به روی خاك چنانچه در السنه ذاكرین عوام معروف است

بلی، می شود كه حضرت پیاده بوده و در حال پیادگی مشغول دفاع و جنگ بوده، گاهی می ایستاد و خستگی می گرفت و گاهی حمله می كرد، در همچو حالی عبدالله خود را به عمو رسانیده است.

از روایت مرحوم سید بن طاووس در لهوف این طور استفاده می شود كه حضرت در حال پیادگی بوده و ایستاده بود تا خستگی بگیرد فلبثوا هنیئة ثم عادوا الیه، لشگر هم چند دقیقه صبر كردند ولی دوباره بر آن حضرت حمله آوردند و آن سرور را در میان گرفتند فخرج عبدالله بن الحسن بن علی سلام الله علیهما پس در این حال عبدالله خردسال از خیمه خارج شد.

مرحوم سید در لهوف می نویسد:

فلحقته زینب بنت علی لتحبسه فابی و امتنع امتناعا شدیدا زینب علیهاالسلام دوید عبدالله را گرفت، هر چه خواست او را در خیمه نگهدارد آن كودك آرام نمی گرفت و برخاسته روی به میدان آورد.


فرد



خواهر و عمه و عم زاده به شور افتادند

همچو پروانه بر آن لمعه نور افتادند



التماس می كردند كه مرو، عبدالله راضی نمی شد و می گفت: بخدا دست از دامن عمو بر نمی دارم، هر جا كه او رفته من هم می روم، در این وقت كه صدای شیون از خیام حرم بلند شد امام علیه السلام را ضعف و فتور عارض گردیده بود بطوری كه به روی خاك نشست و چشم مبارك بطرف خیمه ها دوخت و گوش فرا داد، صدای شیون زنان را استماع فرمود و التماس عبدالله را شنید كه پیوسته تقاضا و درخواست می كرد او را رها كنند تا بمیدان نزد عمو رود ولی حضرت علیا مخدره زینب كبری علیها دست عبدالله را گرفته و بسمت خیمه ها می كشید و از رفتن او بطرف میدان مخالفت می فرمود بالاخره عبدالله دست خود را از دست عمه اش كشید و درآورد و دوان دوان خود را به عمو رسانید وقتی رسید كه دید ابجر بن كعب از بالای زین خم شده با شمشیر قصد قتل عمویش را دارد بانگ زد و فرمود:

ویلك یابن الخبیثة، أتقتل عمی آیا تو می خواهی عمویم را بكشی؟

شعر



دست خود حائل نمودی چون پسر

برد پیش تیغ و گفت ای خیره سر



تو نخواهی داشت دست از كشتنش

من نخواهم داشت دست از دامنش



فضربه بالسیف فاتقاها الغلام بیده فاطنها الی الجلد آن مردود شمشیر را فرود آورده بدست عبدالله رسید و دست آن طفل را برید و بپوست آویخت، شاهزاده فریاد كشید: یا اماه ای مادر بفریادم برس.

امام علیه السلام عبدالله را در آغوش گرفت و فرمود: نور دیده صبر كن.


در این هنگام فرماه حرملة بسهم فذبحه و هو فی حجر عمه حرمله ملعون تیری بطرف او رها كرد و آن تیر عبدالله را در حالی كه در دامن عمو بود ذبح كرد و در همان حال جان داد


[1] يعني مبارزه و مقاتله.